کلید طلایی موفقیت
نوشتن انفجار قلب است در سکوت

منوی اصلی

من که سازنده ی این وبم قصد دارم مطالبی اموزنده رو در این وب جمع اوری کنم و تقدیمش میکنم به همه ی انسان های موفق.

لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عمومي و آدرس fatemeh1394.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
مرداد 1395 تير 1395 بهمن 1394 دی 1394 آبان 1394 مهر 1394 شهريور 1394 مرداد 1394
نویسندگان
لینک های روزانه
دیگر موارد

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





امکانات جانبی
معرفی کتاب برادران کارامازوف
ن : Fatemeh ت : یک شنبه 31 مرداد 1395 ز : 15:43 | +

برادران کارامازوف آخرین رمان فئودور داستایوسکی است که دو سال از وقتش را برای نوشتن و کامل کردن آن گرفت. رمان ابتدا در مجله «پیام روسیه» و به صورت متوالی در فاصله سال های ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۰ به چاپ رسید و در کمتر از چهار ماه بعد از اتمام آن، داستایوسکی درگذشت.کتابیسم

رمان برادران کارامازوف نوشته فئودور داستایوسکیرمان برادران کارامازوف نوشته فئودور داستایوسکی

برادران کارامازوف اغلب به عنوان یکی از پیچیده ترین رمان های جهان شناخته می شود. در این داستان که سرگذشت چهار برادر از خانواده کارامازوف ها را نشان می دهد، داستایوسکی به جنبه های مختلفی از زندگی پرداخته است، مسائل متفاوتی از نظر اهمیت را بررسی کرده و البته به خوبی از پس انجام این کار برآمده است. حجم زیاد این کتاب این اجازه را به او داده است که با صبر و تامل همه دغدغه های خود را در آن مطرح نماید.کتابیسم

کتاب برادران کارامازوف برای تصاویر دقیق از آداب و رسوم و جزئیات مباحث زمان خودش، معمولا به عنوان یک اثر واقع گرایانه شناخته می شود. با وجود اینکه  مرگ پدر خانواده کارامازوف تعلیق داستان را افزایش می دهد و حتی آن را به یک رمان پلیسی تبدیل می کند، اما طرح اصلی کتاب در مورد سوالات فلسفی سنگینی مانند وجود خدا، اراده بشریت و سرنوشت انسان هاست. برادران کارامازوف انعکاس دهنده دین، به خصوص ارتدوکس روسیه است. نه تنها به عنوان یک اخلاق و منش فردی بلکه به عنوان نیرویی  در تاریخ بشری. برادران کارامازوف تصویری کلی از گناه و وجدان ترسیم می کند.

فیلم برادران کارامازوف بر اسا رمان فئودور داستایوسکیفیلم برادران کارامازوف بر اسا رمان فئودور داستایوسکی

کتابیسم

به این معنا که ما نه تنها باید برای گناهان خود احساس تقصیر کنیم حتی برای گناه انسان های دیگری که به ما وابسته اند نیز باید پشیمان و شرمسار شویم. در لحظات اندکی که برخی شخصیت ها بر گناهکار بودن خود اعتراف می کنند، حس روشنگری معنوی و آشتی بالقوه ای را با بقیه جهان تجربه می نمایند. شاید این جمله معروف پدر روحانی زوسیما که گفت:(( بالاتر از همه اینکه به خودتان دروغ نگویید. چون کسی که به خودش دروغ می گوید و دروغ های خود را باور می کند به نقطه ای می رسد که دیگر هیچ حقیقتی را در خود و یا در اطراف خود درک نمی کند.)) یکی از برترین جمله های کتاب است که ایده اصلی آن را بیان می کند.

رمان برادران کارامازوف تحسین شده تا کنون بارها مورد اقتباس قرار گرفته و فیلم ها و آثار نمایشی بسیاری بر اساس آن تهیه شده است. یکی از معروف ترین آنها فیلمی با همین نام می باشد که در سال ۱۹۵۸ توسط ریچارد بروکس به عنوان کارگردان و یول برینر و ویلیام شانتر به عنوان بازیگر ساخته شد.

کتابیسم


.:: ::.
میلاد امام رضا
ن : Fatemeh ت : شنبه 23 مرداد 1395 ز : 22:58 | +

بسم الله الرحمن الرحيم

سالروز ولادت امام رضا (ع)

سلام بر تو اى امام هشتم، اى فرزند پيامبر و على، اى پاره تن فاطمه اى جگر گوشه حضرت موسى بن جعفر، و اى امامى كه هر لحظه دل هاى ما به شوق ديدار حرم مطهّرت مى تپد، سلام بر تو اى على بن موسى الرضا، و سلام بر پدارن بزرگوارت و فرزندان پاك و معصومت.
فرارسيدن يازدهم ذى القعده سالروز ولادت هشتمين امام معصوم، خورشيد فروزان خراسان، مايه بركت و افتخار كشور ايران، محبوب دلهاى شيعيان، حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام را به همه مسلمانان جهان بالأخصّ شيعيان تبريك مى گوييم. و ذيلا خلاصه اى در شرح زندگانى آن حضرت مى آوريم.

ولادت:

حضرت امام رضا عليه السلام شب جمعه يازدهم ذى القعده در سال 148 هجرى در مدينه طيّبه به دنيا آمد، پدر بزرگوار آن حضرت امام هفتم موسى بن جعفر عليه السلام بود و مادر آن حضرت خانمى بود به نام امّ البنين يا تكتم يا نجمه كه هر سه اسم در تاريخ آمده است.
اين بانوى بزرگوار زنى با فضيلت بود كه خدا او را شايسته همسرى حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام و مادرى امام رضا عليه السلام قرار داده بود.
مرحوم علاّمه مجلسى رحمه الله در جلد 49/7 بحار الانوار نقل مى كند كه نجمه مادر حضرت رضا عليه السلام كنيزى بود كه حميده مادر حضرت موسى بن جعفر عليه السلام او را خريد، حميده مى گويد: حضرت رسول الله (صلى الله عليه وآله) را در خواب ديدم كه به من فرمود: اى حميده، اين نجمه براى فرزند تو موسى است، كه به زودى بهترين اهل زمين از او به دنيا خواهد آمد، پس من نجمه را به موسى بن جعفر بخشيدم، وقتى كه رضا به دنيا آمد نجمه را طاهره نام نهاد، و اين خانم بزرگوار اسامى مختلفى داشت كه از آنهاست: نجمه، سكن، سمان و تكتم.
مرحوم مجلسى نقل مى كند كه حضرت رضا عليه السلام در دوران شيرخوارگى كودكى درشت بود، و از اين جهت زياد شير مى خورد، حضرت نجمه گفت: براى شير دادن به اين بچه مرضعه اى بگيريد تا به من كمك كند، از او پرسيدند: آيا شير تو كم شده؟ گفت: نه لكن من ذكر و نماز و تسبيحى داشتم كه از زمان تولّد اين كودك كمتر مى توانم به آنها برسم.
مرحوم مجلسى در مجلّد 49/9 بحار الانوار نقل مى كند از خانمى كه مى گويد: شنيدم از نجمه كه مى فرمود: وقتى به فرزندم على باردار شدم سنگينى حمل را احساس نمى كردم، و وقتى در خواب بودم از داخل شكم خود صداى تسبيح و تهليل و تمجيد خداوند را مى شنيدم، و اين باعث خوف و هراس من شده بود، وقتى كه بيدار مى شدم صدايى نمى شنيدم، زمانى كه رضا به دنيا آمد دست خود را بر زمين گذاشت و سر به اسمان بلند كرد، و لبهاى مبارك خود را حركت مى داد، گويا حرف مى زد، در اين هنگام پدر او موسى بن جعفر (عليه السلام) بر من وارد شد و فرمود: مبارك باد بر تو اى نجمه لطف و كرامت پروردگارت، و سپس فرزندم على را در پارچه اى سفيد پوشاند و در گوش راست او اذان، و در گوش چپ او اقامه گفت، پس از آن آب فرات خواست و كام او را با آب فرات باز كرد و بعد او را به من برگرداند و فرمود: او را بگير كه او بقّية الله در زمين خدا است.

اسامى و القاب

نام آن حضرت «على» بود كه اين نام در ميان دودمان رسول خدا محبوب ترين نام بود، و نشانه آن ناميدن حضرت امام حسين عليه السلام چند تن از فرزندان خويش را به اين نام است.
كنيه آن حضرت أبوالحسن، و أبوعلى بود.
بعض القاب آن بزرگوار عبارت است از: سراج الله، نور الهدى، قرّة عين المؤمنين، رضا، رضىّ، فاضل، صابر، وفىّ، صديق. كه معانى اين القاب عبارت است از: چراغ پروردگار، نور هدايت و راهنمايى، نور چشم مؤمنان، راضى به رضاى خداوند، بخشنده، بردبار، با وفا، دوست. و همچنين پيامبر خدا(ص) او را عالِم آل محمّد(ص) ناميد.

فضائل و مناقب امام رضا(عليه السلام)

الف: محروم مجلسى از كتاب عيون اخبار الرضا(عليه السلام) نوشته مرحوم صدوق نقل مى كند كه: حضرت رضا عليه السلام هميشه تابستان ها بر روى حصير مى نشست، و زمستان بر روى پلاس «گليم» و لباس تن آن حضرت لباس درشت و نا مرغوب بود، مگر زمانى كه با مردم ملاقات داشت كه در آن هنگام با لباس مرغوب نزد آنان مى آمد. (بحار الانوار 49 / 89)
ب: و هم ايشان نقل مى كند از شخصى به نام ابراهيم بن عبّاس كه مى گويد: هرگز نديدم از امام رضا عليه السلام چيزى را بپرسند كه آن حضرت نداند، و عالم تر از او نسبت به زمان خودش نديدم، و مأمون همواره آن حضرت را با سؤال هاى مختلف امتحان مى كرد و آن بزرگوار جواب مى فرمود، در عين اينكه جوابهاى آن حضرت برگرفته از قرآن بود، قرآن را در هر سه روز يك بار ختم مى كرد، و مى فرمود: اگر بخواهم كمتر از سه روز يك ختم قرآن بخوانم مى توانم. لكن به هيچ آيه اى مرور نمى كنم مگر آنكه در آن فكر مى كنم و اينكه چه وقت و درباره چه چيز نازل شده است. لذا قرآن را در سه روز ختم مى كنم. (بحار الانوار 49 / 90)
و در همين كتاب از شخص فوق الذكر نقل فرموده كه: هرگز نديدم حضرت رضا عليه السلام كسى را با سخن خويش بيازارد و نديدم هرگز سخن كسى را قطع كند، ومى گذاشت تا حرف او تمام شود، هرگز حاجت كسى را در صورتى كه قدرت برآوردن آن را داشت رد نمى كرد، هرگز نزد كسى پاى خود را دراز نمى كرد، و تكيه هم نمى زد، و هرگز نديدم سخن درشتى به خادمان خود بگويد، هرگز نديدم كه آب دهان بر زمين بياندازد. و همين طور نديدم كه با صداى قهقهه بخندد بلكه تبسم مى كرد.
زمانى كه به اندرون خانه مى رفت و سفره مى انداختند تمام خدمتگزاران حتى دربان را بر آن مى نشانيد. آن حضرت شبها را بيشتر بيدار بود و كمتر مى خوابيد. بيشتر شبها را تا صبح بيدار بود، روزه بسيار مى گرفت، هرگز سه روز روزه در ماه از آن حضرت ترك نمى شد، آن حضرت در پنهانى نيكى و تصدق بر فقرا بسيار داشت، و بيشتر آن در شبهاى تاريك بود، بنابر اين هر كس ادّعا كند كه مانند او را در فضل ديده است او را راستگو مپنداريد.
ج، و مرحوم كلينى در كافى 4 / 23 نقل مى كند كه شخصى از اهل بلخ كه در سفر حضرت رضا (عليه السلام) از مدينه به خراسان همراه آن بزرگوار بوده مى گويد: روزى در بين راه سفره غذا گستردند، آن بزرگوار تمام خادمان و غلامان از سفيد و سياه را بر سر سفره جمع كرد، من گفتم: فداى شما شوم، بهتر بود كه براى اينان سفره اى جداگانه مى انداختند! آن حضرت فرمود: تند مرو، همانا خداى ما يكى است، مادر و پدر همه يكى است، و پاداش به اعمال است.
د: و نيز مرحوم كلينى در كافى 6 / 283 نقل فرموده است از شخصى كه: شبى فردى بر آن حضرت ميهمان شد، آن بزرگوار و ميهمان نشسته بودند و صحبت مى كردند، در اين حال چراغ خراب شد، آن شخص خواست چراغ را اصلاح كند، آن بزرگوار نگذاشتند و خود اقدام به اصلاح چراغ فرمودند و گفتند: ما خانواده اى هستيم كه مهمان را به كار نمى گيريم.

ولايت عهدى امام رضا (عليه السلام)

پس از آنكه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به وسيله هارون الرشيد لعنة الله عليه به شهادت رسيد، حضرت امام رضا عليه السلام به امامت رسيدند، مقدارى از دوران امامت آن بزرگوار در خلافت هارون، و مقدارى در حدود چهارسال در خلافت امين، و مدّت بيست سال در زمان خلافت مأمون بود.
در زمان هارون و بلا فاصله پس از شهادت حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) بعض افراد به هارون توصيه مى كردند كه حضرت را به شهادت برساند، مرحوم مجلسى نقل مى كند كه شخصى از بنى العباس به نام عيسى بن جعفر به هارون گفت: سوگندى را كه درباره آل ابى طالب يادكردى به يادآور كه گفتى: اگر كسى بعد از موسى بن جعفر ادعاى امامت كند گردن او را مى زنم، و الآن على بن موسى ادعاى امامت دارد و مردم نيز همان اعتقادى كه به پدر او داشتند به او هم دارند، هارون الرشيد نگاهى غضب آلود به او كرد و گفت: واى بر تو آيا مى خواهى من همه آل ابى طالب را بكشم؟ راوى خبر كه اين قضيه را خود ديده بود مى گويد: به آن حضرت داستان را گفتم، آن حضرت فرمود: قسم به خداى كه آنها چنين قدرتى ندارند و هيچ كارى نمى توانند بكنند.
دوستتان آن حضرت هم از همان ابتدا بر جان آن بزرگوار مى ترسيدند، لكن آن حضرت مى فرمود: اينان نمى توانند كارى انجام دهند.
تا آنكه در زمان خلافت مأمون قضيه ولايت عهدى پيش آمد، و علّت عمده آن ترس مأمون از نفوذ معنوى حضرت امام رضا عليه السلام در ميان مردم بود، و شايد همانطور كه از بعض تواريخ نيز مهشود است مأمون نسبت به مقام واقعى امام رضا عليه السلام واقف بود و از اين جهت در ابتدا ميل آن را نداشت كه آسيبى به آن بزرگوار برساند، لكن بعد از آنكه ديد حتّى با ولايت عهدى آن حضرت نيز گرايش مردم به آل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كم نشد، و همينطور نفرت آنان از خاندان بنى العباس بيشتر مى شد ديگر تحمّل نكرد و آن حضرت را به شهادت رسانيد.
بنابر اين آن حضرت را از مدينه به خراسان آورد و آن بزرگوار نيز مى دانست كه اين سفرى است كه برگشتى در آن نيست، لذا به اهل بيت خود امر فرمود كه بر او نوحه كنند.
راهى كه مأمون براى حركت آن حضرت انتخاب كرده بود راهى بود كه امام رضا عليه السلام بر خورد كمترى با شيعيان و شهرهايى كه عاشقان اهل بيت پيامبر در آنها سكونت دارند داشته باشد، امّا در عين حال آنچه از اين سفر تاريخى باقى ماند جلوه هاى عشق مردم به خاندان پيامبر بود كه از طرفى ارادت مردم را به حق و حقيقت آشكار مى كرد، و از طرف ديگر زنگ خطرى براى عباسيان و در رأس نان مأمون بود كه براى مردم فريبى و مهار كردن حركت هاى شيعى مى خواست با ولايتعهدى حضرت رضا (عليه السلام) علويان و در كلّ شيعيان را خلع سلاح كند.
نمونه بارز اين ارادت و عشق و علاقه در نيشابور تجلّى كرد كه مورّخان نوشته اند عدّه بيشمارى براى نوشتن حديث از آن حضرت خواستند كه حديثى بفرمايند، و آن بزرگوار حديث سلسلة الذهب را كه مضمون آن توحيد يعنى دعوت تمامى انبياء از آدم تا خاتم است فرمودند، و سپس آن را ختم به ولايت و امامت كردند. با لفظ «وأنا من شروطها» و ترجمه اين حديث شريف چنين است كه حضرت رضا عليه از پدرش از پدرانش تا رسول خدا و رسول خدا از ملائكه مقرّب پروردگار و آنها از خداوند نقل مى كنند كه خداوند فرمود: كلمه لا اله الله قلعه من است و هر كس وارد قلعه من شود از عذاب من در امان خواهد بود. كه مراد از اين حديث اقرار و ايمان و اعتراف به توحيد و يگانگى خداوند است. سپس مقدارى كه كجاوه آن حضرت حركت كرد دوباره فرمودند: البته شرط دارد، و من از شروط آن هستم، كه مراد امامت است.
به هر حال قصد مأمون هر چه بود ولايتعهدى خلافت را بر امام عليه السلام تحميل كرد، و آن بزرگوار بدون آنكه مايل باشند از روى اجبار پذيرفتند.
در اينجا براى آنكه از خود چيزى نگوييم و با استدلال به روايات مطلب را روشن نماييم به ترجمه يك حديث كه مرحوم مجلسى(رحمه الله) از كتاب عيون اخبار الرضا نوشته مرحوم صدوق آن را نقل كرده است اكتفا مى كنيم:
مرحوم علاّمه مجلسى در جلد 49، صفحه 128، حديث شماره 3، نقل مى كند از ابى الصلت هروى كه گفت: مأمون به امام رضا عليه السلام گفت: اى فرزند پيامبر من فضل و علم و زهد و پرهيزكارى و عبادت تو را مى شناسم، و شما را احقّ به خلافت از خود مى دانم.
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: من به بندگى خداوند افتخار مى كنم، و به وسيله زهد در دنيا اميدوارم از شرّ دنيا در امان بمانم و با پرهيز از محرّمات اميد رسيدن به غنيمت هاى الهى را دارم، و با تواضع در دنيا اميد دارم كه نزد خدا بلند مرتبه باشم.
مأمون گفت: من اينطور صلاح ديدم كه خود را از خلافت عزل كنم، و با شما به عنوان خليفه بيعت كنم. حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: اگر اين خلافت از آن توست و خداوند آن را براى تو قراداده است، جائز نيست كه لباسى را كه خداوند بر تو پوشانيده از تن بيرون كنى و به ديگرى بدهى، و اگر خلافت از آن تو نيست جايز نيست كه چيزى را كه مال تو نيست به من بدهى.
مأمون گفت: اى فرزند پيامبر ناچار بايد قبول كنى، حضرت فرمود: با اختيار خود هرگز چنين كارى نخواهم كرد، مدّت مديدى مأمون كوشش كرد تا آنكه به هر حال از قبول آن حضرت مأيوس شد.
مأمون چون چنين ديد گفت: حال كه خلافت را نمى پذيرى ولايت عهد را قبول كن تا آنكه خلافت بعد از من از آن تو باشد.
در اينجا حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: قسم به خدا پدرم از پدرانش، از امير مؤمنان (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به من خبرداده است كه من قبل از تو از دنيا مى روم در حالى كه مرا به وسيله سمّ به شهادت مى رسانند، ملائكه آسمان و زمين بر من مى گريند و در سرزمين غربت كنار قبر هارون دفن مى شوم.
در اينجا مأمون گريه كرد و گفت:
اى فرزند پيامبر چه كسى تو را مى كشد، و يا جرأت بى ادبى به شما را دارد در حالى كه من زنده ام، حضرت فرمود: اگر بنا بود بگويم مى گفتم كه چه كسى مرا مى كشد.
مأمون گفت: يابن رسول الله شما قصد آن دارى كه شانه از زير بار خالى كنى و اين امر را از خود دفع كنى تا مردم تو را فردى زاهد و بريده از دنيا بدانند.
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: قسم به خداوند از روزى كه خداى مرا آفريد دروغ نگفته ام، و زهد در دنيا را وسيله اى براى دستيابى به دنيا قرار نداده ام، و من مى دانم تو به دنبال چه هستى! مأمون گفت: دنبال چه هستم؟ حضرت فرمود: براى آنكه بگويم امان مى دهى؟ مأمون گفت: تو را امان دادم.
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: قصد تو آن است كه مردم بگويند: على بن موسى زاهد در دنيا نبود، بلكه اين دنيا بود كه به او روى آور نشده بود، آيا نمى بينيد چگونه ولايتعهدى را به طمع خلافت قبول كرد!
در اينجا مأمون غضبناك شد و گفت: تو هميشه در برخوردهايت مرا مى آزارى، و علّت آن اين است كه از سطوت و قدرت من احساس امنيت مى كنى، قسم به خدا اگر قبول كنى ولايتعهد را و گرنه تو را مجبور مى كنم، اگر انجام ندادى تو را مى كشم.
در اينجا حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود: خداوند مرا نهى كرده است كه با دست خود خويشتن را به هلاكت بياندازم، اگر چنين است مى پذيرم، لكن به شرط آنكه در امور عزل و نصب و امور ديگر هيچ دخالتى نكنم و فقط طرف مشورت باشم. (بحار الانوار، ج49، ص128)
به اين ترتيب در سال 201 در ماه رمضان حضرت به ولايتعهدى مأمون منصوب شد.
از اين روايت تمام فلسفه و علّت پيشنهاد مأمون براى ولايتعهدى و همنيطور علّت قبول آن حضرت مشخص مى شود، البته بحث در اين باره به قدرى گسترده است كه ما فقط به اندازه گنجايش يك مقاله به آوردن مطالب اكتفا كرديم.

شهادت حضرت رضا عليه السلام

علّت شهادت حضرت رضا عليه السلام در يك كلمه ترس مأمون و عباسيان از نفوذ معنوى آن حضرت در بين مردم بود، وقتى كه مأمون با ولايتعهدى نتوانست آن امام بزرگوار را آنطور كه بايد و شايد كنترل كند، از راه هاى مختلف براى شكستن مقام آن بزرگوار در بين مردم وارد شد، و در همه آنها خود شكست خورد و به مقصود خويش نرسيد، به عنوان مثال افراد و سران مذاهب را جمع مى كرد كه با حضرت بحث كنند، و آن بزرگوار را در بين مردم خفيف كنند كه حضرت امام رضا عليه السلام همه آنها را مجاب مى فرمود، و مشروح اين مناظرات در كتاب پر ارزش عيون اخبار الرضا (عليه السلام) آمده است.
از طرف ديگر اقبال مردم به حضرت رضا عليه السلام حسادت مأمون را برمى انگيخت، كه نمونه اين اقبال و ارادت شركت جمعيت بسيار در نماز عيد آن حضرت است كه مأمون در بين راه آن بزرگوار را برگرداند و نگذاشت كه آن امام بلند مرتبه نماز را اقامه كند. و از جانب ديگر سعايت شديد عباسيان و اطرافيان مأمون، او را واداشت كه حضرت را مسموم نموده و به شهادت برساند.
در روايتى مرحوم مجلسى در جلد 49، صفحه 301 بحار الانوار نقل مى كند كه أباصلت هروى خادم امام رضا عليه السلام مى گويد: امام به من فرمود: فردا من بر اين شخص فاجر (مأمون) وارد مى شوم، اگر بيرون آمدم و سرم باز بود با من صحبت كن، جواب تو را مى گويم، و اگر سر خود را پوشانده بودم با من صحبت نكن.
أباصلت مى گويد: فرداى آن روز فرستاده مأمون آمد و گفت: مأمون شما را طلبيده، امام عليه السلام حركت كرد و من نيز با او بودم، وارد بر مأمون شديم نزد او ظرفى از ميوه بود كه روى ان انگور بود، و در دست مأمون خوشه انگورى بود كه مقدارى از آن را خورده بود، وقتى حضرت را ديد از جاى برخاست با آن حضرت ديده بوسى كرد و سپس نشست و گفت: اى پسر پيامبر انگورى بهتر از اين نديده ام.
حضرت رضا عليه السلام فرمود: چه بسا انگور بهشت بهتر از اين انگور باشد. مأمون گفت: از اين انگور بخور. حضرت رضا عليه السلام فرمود: مرا از اين كار معاف دار، مأمون گفت: چرا نمى خورى، نكند به ما بدگمانى. سپس خود مأمون از انگور خورد و بعد به حضرت رضا عليه السلام داد و آن حضرت سه دانه انگور خورد و خوشه را انداخت و سپس از جاى برخاست، مأمون گفت: كجا مى روى؟ حضرت فرمود به همانجا كه مرا فرستادى. و بعد أباصلت داستان آمدن حضرت جوادعليه السلام و شهادت امام و تدفين آن بزرگوار را مفصّلا نقل مى كند كه اين مقاله گنجايش كامل آن را ندارد.
خداوند متعال ما را از شيعيان آن بزرگوار قرار دهد.
در پايان به يكى از كراماتى كه از قبر مقدّس آن حضرت ظاهر شده اشاره مى كنيم، گرچه هر ماه و هر سال كرامات فراوانى از قبر مقدّس آن بزرگوار نقل مى كنند كه قابل احصاء نيست، لكن براى رعايت اختصار به يكى از آنها اكتفا مى كنيم.
مرحوم صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا 2/283 نقل مى كند از شخصى به نام ابوالنصر المؤذن النيشابورى كه گفت ناراحتى شديدى در زبانم پيدا شد به طورى كه زبانم سنگين شد و قادر بر حرف زدن نبودم، به قلبم خطور كرد كه حضرت رضا عليه السلام را زيارت كنم و نزد او دعا كنم و او را شفيع خود نزد پروردگار قرار دهم تا آنكه مرا عافيت عنايت كند و زبانم باز شود سوار بر مركبى شدم و به مشهد حضرت رضا عليه السلام رفتم و بالاى سر آن حضرت دو ركعت نماز خواندم و سجده كردم، و در حال سجده تضرّع و دعا مى كردم و حاجت خود را مى خواستم تا آنكه به خواب رفتم.
در خواب ديدم مثل آنكه قبر مطهّر شكافته شد و شخصى گندمگون از قبر بيرون آمد و به من نزديك شد و فرمود: اى ابانصر بگو: لا اله إلاّ الله، به او اشاره كردم كه چگونه بگويم در حالى كه زبانم بسته است، پس بر من فرياد زد كه آيا منكر قدرت خداوند هستى؟ بگو: لا إله إلاّ الله، او مى گويد در اين حال زبانم باز شد و كلمه طيّبيه لا إله إلاّ الله را بر زبان جارى كردم و زبانم باز شد و بعداً هرگز به آن مرض دچار نشدم.

بار ديگر ولادت با سعادت حضرت امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) را به همه شيعيان تبريك عرض نموده و اميدواريم در دنيا و آخرت از بركات وجود امامان معصوم بهره مند باشيم.
والسلام


.:: ::.
انواع ترس های کودکان درسنین مختلف وراهکار ان
ن : Fatemeh ت : سه شنبه 5 مرداد 1395 ز : 13:2 | +

انواع ترس های کودکان در سنين مختلف و راهکار آن

عوامل متعددی در ایجاد ترس مؤثرند كه از مهمترین آنها سن ، جنس ، تجارب گذشته ، میزان رشد ذهنی ، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی و بالاخره درجه امنیتی است كه كودك از آن برخوردار است .

انواع ترس های کودکان در سنين مختلف و راهکار آن

ترس  واكنش فرد در برابر محركهای تهدید آمیز ترس نامیده می شود . البته ترس همیشه جنبه ی نابهنجاری ندارد و حتی گاهی نیز مفید است ، زیرا یك هشدار در مقابل خطرات است ، لذا در طبقه بندی ترسها باید به ترسهای طبیعی نیز اشاره كرد و آگاهی از ترسهای طبیعی در كودك برای مربیان و درمانگران و مشاوران كودك جهت تشخیص ترسهایی كه باید درمان شوند ، اهمیت دارد .


در  زیر ترسهای متداول و سطوح سنی گوناگون نشان داده شده است :

6 - 0 ماهگی ............................... صداهای بلند ، عدم مراقبت
9 - 6 ماهگی ............................... بیگانه ها
یك سالگی ............................... جدایی ، آسی ، توالت
دو سالگی ............................... موجودات خیالی
سه سالگی .............................. سگ ، تنهایی
چهار سالگی .............................. تاریكی
6 تا 12 سالگی ...... مدرسه ، آسیب ، رویدادهای طبیعی ، رویداد های اجتماعی
13 تا 16 سالگی ............................ آسیب ، آسیب اجتماعی
19 سالگی به بعد ........................... آسیب ، رویدادهای طبیعی و جنسی


قبل از بحث در مورد چگونگی ایجاد ترس تعدادی از ترسهای متداول را كه در جدول بالا نام برده شده است و دارای زیر مجموعه ی بزرگی هستند كه شناسایی آن برای خوانندگان ضروری است ، بیان می كنیم .

1- آسیب ( ترس از آسیب دیدگی بدنی )
این ترس به دو شاخه ی فرعی تر غیر انتزاعی ( واقعی ) و انتزاعی ( مجرد ) تقسیم می شود .
الف - ترسهای آسیب دیدگی بدنی انتزاعی :
مهمترین این ترسها عبارتند از : جنگ ، شورش ، غذای سمی ، غذاهای خاص ، مردن ، فوت فردی از خانواده ، بیمار شدن ، میكروب ، خفه شدن ، تحت عمل جراحی قرار گرفتن ، بیمارستان ، جهنم ، شیطان ، رعایت نكردن قوانین مذهبی ، ربوده شدن ، گم شدن ، به فرزندی پذیرفته شدن ، جدایی پدر و مادر ، دیوانه شدن .
ب - ترسهای آسیب دیدگی بدنی غیر انتزاعی :
پرواز در هواپیما ، ترس از ارتفاع ، آب عمیق ، بیگانه ها ، برهنه دیده شدن

2- ترس از رویدادهای طبیعی
الف - طوفان ( گردباد ، سیل ، زمین لرزه ، رعد و برق )
ب - تاریكی
ج - مكانهای دربسته ( حمام ، داخل كمد ، آسانسور ، محبوس ماندن ، اطاق های عجیب )
د - حیوانات ( مار ، سوسك ، عنكبوت ، موش ، مارمولك ، قورباغه ، سگ ، گربه ، اسب یا گاو )
ه - سایر چیزها ( مانند : آتش ، افكار ترسناك یا خیال و وهم ، ارواح ، تنها ماندن ، كابوس ، موجودات فضایی ، هیولا ، چهره های پشت پنجره ، ماسكها و عروسكها ، دیدن خون ، دیدن افراد ناقص الخلقه ، توالت )

3- ترسهای ناشی از اضطراب اجتماعی
الف - آموزشگاه - این ترس هم در دوره ی ابتدایی و كودكی و بزرگسالی دیده می شود .
ب - جدایی ( جدایی از والدین ، بخش هایی از خانواده ، به خواب رفتن در شب )
ج - عملكردها ( ترس از آزمون یا امتحان ، مورد انتقاد قرار گرفتن ، اشتباه كردن ، مطلبی را با صدای بلند در كلاس خواندن )
د - روابط متقابل اجتماعی ( شركت در رویدادهای اجتماعی ، شخص دیگری را عصبانی كردن ، جمعیت ، لمس شدن از جانب دیگران )
ه - مسائل پزشكی ( پزشك یا دندانپزشك ، گلوله خوردن )
و - موارد دیگر مانند سوار اتومبیل یا اتوبوس یا مترو شدن

4- ترس از عوامل متفرقه
مانند : ( كثافت ، اسباب بازی های پشمالو ، آژیر افراد مسن ، رد شدن از خیابان ، افراد زشت رو ، صداهای بلند مانند باز كردن در بطری ، ترقه ، انفجار ، افراد یونیفرم پوش ، افراد جنس مخالف ، دفع مدفوع ، افراد نژادهای دیگر )


عوامل مؤثر در نوع و میزان ترس
عوامل متعددی در ایجاد ترس مؤثرند كه از مهمترین آنها سن ، جنس ، تجارب گذشته ، میزان رشد ذهنی ، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی و بالاخره درجه امنیتی است كه كودك از آن برخوردار است .
مسأله ی سن عامل مهمی است و كودكان در سنین مختلف ترسهای متفاوتی دارند و امكان دارد ترسی برای سنی خاص متناسب و در سن بالاتر غیر عادی محسوب گردد .


شمار ترس در كودكان با افزایش سن كاهش حاصل می كند و میزان و شدت آن در سه سالگی و یازده سالگی به اوج خود می رسد با این تفاوت كه ترس در سه سالگی جنبه ی موقتی دارد یعنی افراد ، اشیاء و حیوانات موجود در محیط موارد ترس او را تشكیل می دهند در حالی كه در سن یازده سالگی ترس بیشتر جنبه ی تعمیمی دارد یعنی كودك زمانی از چیزی ترسیده است و حالا آن را تعمیم می دهد ، این نوع ترس غالباً با اضطراب و نگرانی همراه است .
عامل جنسیت نیز در نوع و میزان ترس قابل تعمق است . دختران نسبت به پسران ترس بیشتری نشان می دهند و نوع ترس در آنان نیز فرق می كند . دختران بیشتر از مار و موش و سوسك می ترسند ولی پسران از مورد انتقاد دیگران واقع شدن ترس دارند .

علل ترس :
درباره ی علل بروز ترس نظریه های متعددی بیان شده است كه در اینجا نیازی به توضیح آنان نیست و فقط به این عبارت بسنده می كنیم كه ترس حاصل یادگیری است ، یعنی كودك می آموزد كه از اشیاء و اشخاص و فرصتهای ترسناك در زمینه های مختلف بترسد و این یادگیری ممكن است به صورت شرطی شدن كلاسیك ، شرطی شدن عامل ، یادگیری مشاهده ای و تقلید باشد .

درمان ترس
از طرف والدین و مربیان این سؤال مطرح است كه برای از بین بردن ترس در كودكان چه باید كرد ؟
مكاتب مختلف برای درمان ترس شیوه هایی را اعمال می كند كه علی رغم تفاوت ظاهری آشكار ، همه ی آنها به سه اصل تحلیل ، تبیین و پیشنهاد توجه دارند و ما در این سه شیوه از پر كاربردترین شیوه های درمان ترس را ارائه می دهیم .

1- شیوه ی حساسیت زدایی نظامدار :
در این شیوه چندین موقعیت ترس آور كه شدت ترس از آنها به تدریج افزایش می یابد ، فراهم می شود ، سپس از شخص می خواهند كه این ترس آور را یكی پس از دیگری نظاره كند .
در این موقع مشاهدات وی با رهایی از فشار ( relaxation ) یا واكنشهای دیگری كه با ترس توافقی نداشته باشد ، قرین می شود تا بتوان ترس آورترین صحنه را به راحتی مشاهده كرد .
این روش در كاستن ترسهای بزرگسالان مؤثر بوده است ، اما علی رغم توصیه استفاده از این روش برای كودكان هنوز هم حمایت كامل به عمل نیامده است .

2- شیوه ی مدل سازی :
اولین گزارش درمانی از شیوه ی مدل سازی ، درمان ترس پیتر از اجسام پشمالو توسط جونز می باشد . این روش از پر كاربردترین شیوه ی رفتاری مدل سازی است .
شیوه ی مدل سازی نشان داده است كه می تواند برای كنترل شرایط ، بسیار خوب عمل كند و در مورد گروههای سنی نسبتاً بیشتری به كار آید .


هر چند به نظر می رسد مشاهده ی یك مدل واحد ، در كاستن از ترس مؤثر باشد اما مشاهده مدلهای چندگانه و استفاده از محركهای ترس آور گوناگون در كارورزی ، احتمالاً به كارایی روش می افزاید .


" مدل سازی همراه " ( مدل سازی و شركت در برنامه ) روش دیگری از مدل سازی است . در این روش كودك ترسو ضمن مشاهده ی صحنه ی ترسناك كه با پیشروی تدریجی همراه است سرانجام به مدل می پیوندد . مثلاً برای درمان كودكانی كه از آب می ترسیدند فیلمی را به آنها نشان دادند كه در آن سه پسر بچه همسال ( مدلها ) كه از آب می ترسیدند به انجام كارهایی مانند شركت در امتحان شنا مشغول بودند ، مدلهای داخل فیلم در انتها بر ترس خود غلبه می كردند ، یعنی به تدریج در طول فیلم ترس آنها كاهش می یافت و فیلم سرانجام نشان می داد كه آنها با شادی در استخر مشغول بازی هستند . بلافاصله پس از مشاهده ی فیلم ، پژوهشگران كودكان را در یك مرحله ای ده دقیقه ای شركت در برنامه به استخر می بردند و كودكان را تشویق می كردند تا به فعالیت هایی بپردازند كه در آزمون شنا معمول است .
این شیوه یكی از شیوه های درمانی مؤثر شناخته شده است .

3- شیوه ی شناختی درمانی :
برخی از پژوهشگران برای درمان ترس كودكان به مطالعه ی تأثیر باورها و شناخت پرداخته اند و كار این پژوهشگران با موفقیت همراه بوده است .


در اینجا نمونه ای از این تلاشها را كه در زمینه ی درمان ترس كودكان كودكستانی از تاریكی است اشاره می كنیم .
در این تحقیق كودكانی را كه از تنها بودن در یك اتاق تاریك به مدت سه دقیقه هراس داشتند به سه گروه " شایستگی " ، " محرك " و " كنترل " تقسیم كردند . پژوهشگر كودك تنها را به داخل اتاق تاریك می برد . اتاق مجهز به دستگاه تنظیم جریان برق بود و كودك را قادر می ساخت روشنایی اتاق را تنظیم كند . كودك همچنین می توانست با استفاده از دستگاه ارتباط داخلی هر زمان كه بخواهد پژوهشگر را به داخل اتاق بخواند . پژوهشگر اتاق را ترك و برای آنكه بداند كودك چه مدت می تواند تاریكی را تحمل كند ، زمان خروجش از اتاق را ثبت می كرد . به دنبال این پیش آزمون ، به كودكانی كه در وضعیت " شایستگی " جای گرفتند آموخته شد تا جمله هایی مانند " من پسر ( یا دختر ) شجاعی هستم " ، " من می توانم مراقب خودم باشم " را با خود تكرار كنند و به كودكان گروه " محرك " جمله هایی مانند " بودن در تاریكی تفریح خوبی است " آموزش داده شد . منظور از آموزش چنین جمله هایی این بود كه نیروی بالقوه ی ترس از تاریكی در آنان كم شود . به آنهایی كه در گروه " كنترل " بودند ، جملات نامربوطی مانند : " علی یك بره دارد " آموخته شد . در آزمون نهایی كه بلافاصله پس از كارورزی انجام شد ، كودكانی كه تكرار جمله های " شایستگی " را آموخته بودند ، بهبودی نشان دادند . این بهبودی نشان داد كه در برخورد با محرك ترس آفرین ، برخی تعدیل ها صورت گرفته است


.:: ::.
دیدن خدا
ن : Fatemeh ت : دو شنبه 4 مرداد 1395 ز : 13:9 | +

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !

نویسنده : ؟؟

منبع : وبلاگ دنیا تمام می شود

جملات زیبا گیله مرد

 


.:: ::.
چگونه بهتر فکر کنیم
ن : Fatemeh ت : دو شنبه 4 مرداد 1395 ز : 12:58 | +

چگونه بهتر فکر کنیم ؟

 

   
   

www.Fekreno.org

 

 

 

 

 

 


برای پرهیز از انواع حماقت هایی که همه ما به یک اندازه در معرض آنها قرار داریم ، به همان اندازه که به دانش و آگاهی نیاز است به تمرین و استمرار آن نیز نیازمندیم. یکی از اندیشه های فوق العاده خطرناک آن است که پیشاپیش خود را از انواع نادانی ها یا حتی نوع خاصی از آنها مصون بدانیم ، این وضع همان قدر خطرناک است که کسی خود را از بیماری واگیرداری که هیچ روش واکسیناسیونی نیز برای آن وجود ندارد ، ایمن بشمرد.


معمولا در چنین مواردی ، علل خاصی هستند که منجر به بوجود آمدن چنین عقایدی در شخص می شوند ، مثلا داشتن درجه دانشگاهی خاص یا یک موقعیت اجتماعی ویژه و یا چیز هایی از این دست.


شاید نام بردن از شخصی که همه ما به خردمندی و اندیشمندی او اعتراف داریم در اینجا حمل بر بی احترامی به او بشود ، اما این حسن را نیز دارد که نشان می دهد که گاهی بزرگترین متفکرین بشری هم به راحتی در دام حماقت هایی می افتند که هرگز انتظار نمی رود.

 هیچ کدام از ما به خرد و عقلانیت ارسطو شک نداریم. حتی می توان گفت او را جزو خردمندان می شمردیم که نظیر او تاریخ بشر به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد. به نقل از برتراند راسل ، ارسطو معتقد بوده است که تعداد دنده های زنان کمتر از تعداد دنده های مردان است ، اما امروز به وضوح می دانیم که این تفکر غلط است. غلط بودن این تفکر هیچ ربطی به پیشرفت تکنولوژیکی بشر  ندارد این طور نیست که بگوییم ارسطو در آن زمان وسایل و ابزار های پیشرفته ای در اختیار نداشته است تا در باره نظرش تحقیق کند ، به علاوه تحقیق آن حتی نیازمند تاملات فکری خیلی پیچیده و عجیب و غریب نیز نبوده است. اما چرا ارسطو چنین نظری داده است ؟ ارسطو به راحتی می توانست از این فکر اشتباه که تعداد دنده های زنان کمتر از مردان است ، پرهیز کند. چگونه ؟ با یک روش بسیار ساده کافی بود دنده های او را بشمرد.


حتی اگر فرض کنیم دست بر قضا ، همسر ارسطو ، تعداد دنده هایش از حد معمول کمتر بود ، ار سطو می توانست این کار را در چند مورد مشابه تکرار کند ، بدین معنی که چند خانم را به نحو اتفاقی انتخاب کند و دنده هایشان را بشمرد ، در این صورت شاید نمی توانست حکم کلی ای راجع به تعداد دنده های زنان بدهد اما حداقل در می یافت که نظر او راجع به کمتر بودن تعداد دنده ها در زنان ، اشتباه است . ارسطو این کار را نکرد ، چرا که گمان می کرد نظر درست را در این زمینه می داند.


مثالی که در این مورد آوردیم ، در باره بزرگترین متفکرین بشری بود تا کسی خود را بری از این نوع اشتباه نداند ( البته هیچ اشکالی ندارد که کسی خود را متفکری بزرگتر از ارسطو بشمرد، به شرط آن که شواهد کافی بر این مسئله وجود داشته باشد .) اما اگر در باره مسائلی اظهار نظر کند که برای آنها به روش مناسب خودشان دلیل و شاهدی نداشته باشد بدون تردید می توان گفت با عقیده ای احمقانه دست به گریبان است.

 تشخیص اینکه هر مسئله ای به چه نوع تحقیقی نیازمند است ، خود بخشی از هوش و فراست ما را تشکیل می دهد اما آنچه که می خواستم بر آن تاکید کنم این بود که در بسیاری از موارد که ما به جای تحقیق و گفت و گو در باب مسئله ای ، صرفا با عبارت " نظر ما این است که ..." عقیده خودمان را بیان می کنیم ، در واقع داریم از دلیل آوردن شانه خالی کنیم و این خود بدان دلیل است که پیشاپیش چنان توهم دانستن ما را فرا گرفته است که راهی برای ارزیابی نظرمان باقی نگذاشته ایم. این فکر که چیزی را می دانیم ، در حالی که نمی دانیم ، اشتباهی مهلک است که همه ما مستعد آن هستیم. شاید بتوان راههای متعددی را برای پرهیز از چنین اشتباهی مطرح کرد ، به نظر من برای درمان چنین بیماری ای یک راه اساسی وجود دارد و آن این است که به سخنان مخالفان به نحو همدلانه ای ، گوش بسپاریم. منظور از " همدلانه گوش دادن " آن است که واقعا فرض کنیم ما تا به حال اشتباه می کرده ایم و آنگاه ببینیم که اگر بخواهیم خودمان را قانع کنیم که در اشتباه بوده ایم ، بهترین دلایلی که می توانیم بر علیه خودمان بیاوریم ، کدامند



.:: ::.
هوش هیجانی وتقویت ان
ن : Fatemeh ت : یک شنبه 3 مرداد 1395 ز : 11:55 | +

1x1.trans تقویت هوش هیجانی

وارد مغازه لباس‌فروشی می‌شوید. از لباسی خوش‌تان آمده؛ اما فروشنده با چرب‌زبانی لباس دیگری را که قیمت بالاتری دارد و شما هم می‌دانید ارزش واقعی‌اش آن نیست، به شما می‌فروشد. احساس می‌کنید در رودربایستی قرار گرفته‌اید؛ اما واقعیت این است که شما هوش هیجانی کنترل‌شده‌ای ندارید و به همین علت در بسیاری مواقع تصمیم‌های آنی و بدون فکر می‌گیرید که نتیجه‌اش گاه پشیمانی و گاه عدم موفقیت شما در امور مختلف زندگی است. اینجاست که تقویت و پرورش هوش هیجانی خود را نشان می‌دهد و شما درمی‌یابید مهارت کنترل خویشتن و احساسات چقدر در پیشرفت شما می‌تواند نقش داشته باشد. اگر درباره این مهارت چیزی نمی‌دانید یا اطلاعات کمی دارید،به ادامه مطلب مراجع کنید.


هوش هیجانی؛ کنترل خویشتن

نتیجه تحقیقات گسترده دانشمندان به آنجا رسید که متوجه شدند تنها آی‌کیو یا همان هوش بهر نیست که ضامن موفقیت افراد می‌شود؛ بلکه وجود توانایی و مهارتی به نام آی‌کیو یا همان هوش هیجانی است که در موفقیت افراد نقش ویژه‌ای دارد. هوش هیجانی به ما کمک می‌کند تا در کنترل احساسات موفق‌تر عمل کنیم و خوشتن‌داری‌مان را افزایش بدهیم. با وجود این هوش در موقعیت‌های حساس مختلف خود را نمی‌بازیم، از شکست ناامید و هراسان نمی‌شویم و ناملایمات زندگی را می‌پذیریم. اگر نگاه کنید، افراد باهوش زیادی هستند که اگر مثلاً در مدرسه نمره‌شان به جای ۲۰، ۱۹ می‌شد ناراحت، عصبی و غمگین می‌شدند و حتی از کوره در می‌رفتند. حتی تعدادی از باهوش‌ها که نمرات عالی می‌گرفتند، دچار اضطراب‌های بالا هم بودند. این مسائل برعکس آن چیزی است که به عنوان احساس رضایت از خود و زندگی می‌شناسیم.

پیدا شدن خلأ خوشبختی

تا چند سال پیش بر این عقیده بودند که این هوش بهر است که ضامن و باعث پیشرفت و موفقیت افراد می‌شود. در واقعیت می‌گفتند افرادی که آی‌کیوی بالایی دارند و در اموری مانند آموزش‌های تحصیلی یا سایر موارد درجات و نمره‌های بالا می‌گیرند، موفق هستند. برای مثال، می‌گفتند اگر می‌خواهی در آینده احساس خوشبختی داشته باشی باید شغل خوبی پیدا کنی و برای آن باید خوب درس بخوانی و نمره‌های عالی بگیری. اما بعد از سال‌ها تحقیقات متوجه شدند، افرادی هستند که اگرچه جایگاه شغلی و اجتماعی خوبی دارند، اما احساس رضایت، موفقیت و خوشبختی ندارند. حتی نمونه‌هایی را دیدند که به‌رغم رسیدن به جایگاه مطلوب شغلی، مهارت پول درآوردن را ندارند. به همین علت محققان دنبال یافتن علت این خلأها در این افراد شدند.

آگاهی از خود

اولین مسئله‌ای که می‌تواند به تقویت هوش هیجانی کمک کند، آگاهی از خود است؛ این که فرد دقیقاً خود، نگرش‌ها و احساساتش را بشناسد. اگر فرد بداند در موقعیت‌های مختلف چه احساسی دارد، قطعاً سعی می‌کند خود را به شکل مناسبی کنترل کند. در این حالت فرد با مدیریت برخورد و احساساتش به حدی از تمرکز می‌رسد که تصمیم می‌گیرد چه کاری انجام دهد که نتیجه بهتری داشته باشد. در یک تعریف ساده و کلی هوش هیجانی فرد را به خود‌آگاهی احساسی می‌رساند که طی آن می‌تواند در مرحله‌ای از آرامش ذهنی، شرایط را مدیریت و مسئله‌ای را که برایش پیش آمده است، حل کند.

ایستادگی به جای فرار

افراد در شرایط مختلف زندگی واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، در مقابل مشکلات می‌ایستند. اهل فرار نیستند و شرایط را می‌پذیرند. این افراد به خودشان می‌گویند این مشکل برای من پیش آمده و با وجودی که ترس دارند، اما برای حل آن اقدام می‌کنند و جا نمی‌زنند. آنها برای حل آن راه‌های مختلف را امتحان می‌کنند تا به نتیجه مناسب برسند. فکر این افراد با مدیریت اضطراب باز می‌شود. به همین علت می‌توانند به چندین راه‌حل فکر کنند. این افراد می‌توانند به راحتی با ترس‌هایشان روبه‌رو شوند. حال وقتی مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم چنین افرادی نسبت به آنها که تنها هوش بهر بالایی دارند، احساس رضایت بیشتری از خود دارند و به همین تناسب زندگی رضایتمندانه‌تر، موفقیت‌آمیزتر و شادمانه‌تری دارند.

توانایی حل مسئله

شاید بهتر باشد این موضوع را با مثالی که برای همه ما آشناست، روشن کنیم. فرض کنید مسئله‌ای روی تخته نوشته شده و از شما می‌خواهند آن را حل کنید. شما با یک مرور اولیه متوجه پیچیدگی آن می‌شوید. از طرفی می‌دانید که یک نفر هم ایستاده و بر کار شما نظارت دارد که چطور آن را حل می‌کنید. این کار شما را سخت‌تر می‌کند. در این لحظه یک‌باره احساس‌های مختلفی به سمت شما می‌‌آید که عموماً منفی است؛ مانند این که اگر نتوانم حل کنم چه می‌شود، چرا این مسئله سخت است، اگر خراب کنم چه اتفاقی می‌افتد و… شما ممکن است آدم بسیار باهوشی باشید؛ اما در این شرایط به‌اصطلاح هول می‌شوید و مدام می‌گویید چقدر زشت است که با این هوش نمی‌توانم این مسئله را حل کنم. در این حالت، اگر تنها هوش بهر داشته باشید ممکن است در نهایت بگویید که من در این شرایط نمی‌توانم مسئله را حل کنم و باید آن را در یک جای خلوت حل کنم. ممکن است خیلی‌ها باور نکنند که شما توانایی حل این مسئله را دارید و احساس کنند بهانه می‌آورید. در نتیجه ممکن است شما از خودتان ناامید شوید و این احساس بدی از سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس را به دنبال می‌آورد. اما اگر هوشی معمولی دارید، اما هوش هیجانی خوبی دارید؛ با دیدن پیچیدگی مسئله و شرایطی که وجود دارد، همان افکار به سمت شما می‌آید. ولی در این حالت می‌دانید که به علت دشواری مسئله و قضاوت فرد ناظر، اضطراب‌تان در حال افزایش است. همین خودآگاهی از افزایش اضطراب کمک می‌کند نیمی از این حالت پرتنش در شما کم بشود و سعی در مدیریت شرایط خواهید داشت. وقتی این هیجانات کنترل بشوند، سطحی از آرامش به وجود می‌آید که شما طی آن می‌گویید: «خب، حالا باید هر طور شده این مسئله را حل کنم». مسئله را باز می‌خوانید و ضمن کنترل احساسات‌تان سعی می‌کنید کارتان را به نحو احسن انجام دهید. با همین مثال متوجه می‌شویم فردی که هوش هیجانی بالایی دارد، در شرایط مختلف زندگی خودش را نمی‌بازد.
عامل پرورشی مهمی به نام محیط

در پرورش هوش هیجانی، محیط نقش بسیار مهمی ایفا می‌کند. برای مثال، اگر بچه‌ای با هوش هیجانی بالایی متولد شود، اما در محیط مناسبی بزرگ نشود، هوش هیجانی‌اش به مرور افت می‌کند. این محیط می‌تواند خانواده، مدرسه و اجتماع اطراف وی باشد که مثلاً او را از یک فرد سازگار به فردی ناسازگار بدل کند. از آن سو، بچه‌ای با هوش هیجانی متوسطی متولد می‌شود که با قرار گرفتن در شرایط مناسب آن را پرورش و رشد می‌دهد.

چگونه هوش هیجانی را پرورش بدهیم؟

هوش هیجانی را نمی‌توان به تنهایی پرورش داد. برای رشد این توانایی باید نزد متخصصان این زمینه رفت تا این مهارت را به فرد آموزش بدهند. دقیقاً مانند بسیاری از مهارت‌های زندگی است و مراکزی وجود دارند که در مقاطع مختلف سنی اقدام به آموزش و پرورش هوش هیجانی می‌کنند. هر چه آموزش گروهی‌تر باشد، نتایج بهتری به دست می‌آید.

هم‌پوشانی با بیماری‌ها

هوش هیجانی چیزی است که در وجود همه ما هست و ما باید توانایی استفاده از آن را پیدا کنیم. مثلاً مانند هوش ریاضی که تا کسی به ما یاد ندهد چطور حساب و کتاب کنیم، نمی‌توانیم از آن بهره‌ ببریم. بخشی از مغز هست که تمرکزش بر هیجانات و احساسات ماست و در قسمتی از مغز که جلوی پیشانی قرار دارد، بخش دیگری هست که مربوط به توانایی ما بر آگاهی از آن احساسات است. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، در فعال کردن این قسمت مغز در جلوی پیشانی موفق بوده‌اند و به خوبی از توانایی آن در خویشتن‌داری استفاده می‌کنند. افرادی که دچار اضطراب یا وسواس هستند، همان افرادی هستند که از این توانایی و ویژگی هوش هیجانی‌شان کم استفاده کرده‌اند. برای مثال، فردی وسواسی را در نظر بگیرید. این فرد از کسی عصبانی می‌شود و به آن موضوع فکر می‌کند. اگر رفتار وسواسی آن شخص مثلاً در نظافت باشد، ظرف‌هایش را به جای یک بار چند بار می‌شوید، چون فکری که باعث عصبانیت او شده را با شستن ظرف‌ها خالی می‌کند؛ او متوجه نیست که عصبانی است و نتوانسته تمرکز درستی بر رفتارش داشته باشد. خودآگاهی‌اش کاهش پیدا می‌کند و رفتاری وسواسی ارائه می‌دهد. حال اگر روی هوش هیجانی این فرد کار شود و او را به مرز خودآگاهی برسانیم، بسیاری از رفتارهای وسواسی‌اش کاهش می‌یابد

نقش ارث در هوش هیجانی

هوش بهر تا حدود زیادی جنبه ارثی دارد و اساساً ما با سطحی از هوش متولد می‌شویم. برای مثال، ممکن است یک نفر با هوش معمول، یک نفر عقب‌مانده ذهنی و یک نفر نابغه متولد بشود. البته بخشی از آن هم اکتسابی و بسته به شرایط قرار گرفتن فرد در محیط مناسب برای رشد آن است. با همه اینها اگرچه می‌توان هوش بهر را افزایش داد؛ اما از سطح خاصی که مربوط به هر کسی است فراتر نمی‌رود. برای مثال، نمی‌توانیم یک عقب‌مانده را به سطح آدمی معمولی و آدم معمولی را به سطح یک نابغه برسانیم. تنها می‌توانیم در حد و حدودی توانایی فرد در استفاده از هوشش را افزایش بدهیم. در مورد هوش هیجانی هم باید گفت که آن هم جنبه ارثی دارد و بسیاری هستند که اصلاً با هوش هیجانی بالا متولد می‌شوند. این بچه‌ها حتی بعد از تولد و از همان سنین کم این نشانه‌ها را دارند. مثلاً بچه‌هایی آرام و سازگار هستند؛ وقتی شیر بخواهند بلافاصله گریه شدید نمی‌کنند؛ ارتباط خوبی با همه دارند و راحت به بغل همه می‌روند؛ بدقلق در غذا خوردن و خوابیدن نیستند. این بچه‌ها همان‌هایی هستند که در بزرگ‌سالی هم هوش هیجانی خوبی دارند و در هر گروهی می‌توانند نقش رهبر را ایفا کنند؛ چون توانایی مدیریت بالایی دارند و همه می‌خواهند مانند آنها باشند.
مادر نقش بسیار مهمی در پرورش هوش هیجانی کودک دارد و افرادی که در بزرگ‌سالی هوش هیجانی خوبی دارند، حتماً در کودکی مادری توانا در تعلیم و تربیت رفتاری داشته‌اند.

مرجان سلطانی‌پناه-روان‌شناس و مشاور


.:: ::.
راز شاد زیستن
ن : Fatemeh ت : یک شنبه 3 مرداد 1395 ز : 11:51 | +

راز شاد زیستن



خلاصه کتاب آخرین راز شاد زیستن
اندرو متیوس


ما برای یادگیری به دنیا آمده ایم و جهان معلم ماست
طوری رفتار کنید که گویی در ورای هر حادثه ای ، هدف و مقصودی نهفته است و در مقابل هر حادثه ای از خود بپرسید که چرا به این نیاز داشته ایم و چه درسی از آن می گیریم .
هر کسی که قدم به زندگی شما می گذارد ، یک معلم است . حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است زیرا محدودیتهای شما را نشانتان داده است .

در جهان هستی ، تبعیض وجود ندارد
موفقیت و سعادت شما به مجموعه ای از اصول و قوانین طبیعی و چگونگی بهره گیری از آنها بستگی دارد :
قانون کاشت و برداشت : اول باید بکاری بعد درو کنی

قانون علت و معلول : اگر هیچ اتفاق خوبی در زندگی تان روی نمی دهد ، مقصر شما هستید .
هر چه شما بهتر می شوید بازی هم بزرگتر می شود .
هر مسئله ای به مسئله دیگر می انجامد : اگر پیشنهاد بزرگی وجود ندارد از پیشنهادهای کوچک شروع کنید .
اصل قورباغه ای : حوادث دفعتا اتفاق نمی افتد بلکه ذره ذره مثل چاق شدن یا برشکستگی
انضباط : خود را مکلف به انجام کارهای کوچک مثل سه جلسه ورزش در هفته کنید .
هیچ تلاشی بی نتیجه نمی ماند .
امواج : زندگی به شکل موج اتفاق می افتد
انعطاف پذیر باشید : همه چیز دنیا در حال تغییر است .

زندگی شما بازتاب کامل اعتقادات شماست
هنگامی که عمیق ترین باورهای خود را درباره زندگی تغییر می دهید ، زندگی شما هم به همان ترتیب دستخوش تغییر می گردد.

درست از همان لحظه ای که بیش از حد وابسته می شوید همه چیز را به نابودی می کشید
دلیل اصلی ثروتمند تر شدن ثروتمندان ريال عدم وابستگی آنها به پول است
!اگر چیزی را می خواهی ، آن را ببخش

به هرچه بیندیشید وسعتش می دهید
از مغز هر انسان ، روزانه در حدود پنجاه هزار اندیشه گذر می کند . پس مثبت بیاندیشید .
وقتی که نسبت به مسئله ای بی خیال می شوید و رهایش می کنید ، آن مسئله هم شما را رها می کند .

پیرو قلب خود باشید
ماموریت شما در زندگی بی مشکل زیستن نیست با انگیزه زیستن است . به دو دلیل باید در هر کاری ، حداکثر تلاش خود را به کار ببندیم : اول به خاطر شادی خودمان ، دوم به خاطر اینکه جهان هستی تنبلی وتکبر را به طریقی تنبیه می کند .
کاری را که دوست دارید انجام دهید .

کسی که باید مجوز را صادر کند ، خود شما هستید
انسان پس از آغاز کردن هر کار ، انگیزه لازم را بدست می آورد .

اگر با زندگی بجنگید ، همیشه بازنده می شوید
اگر به دنبال آرامش ذهن هستید به پیشامدهای زندگی برچسب خوب یا بد نزنید .

دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید
پذیرفتن کامل یعنی عشق بدون قید و شرط .

ماموریت تو در زندگی ، تغییر دادن جهان نیست . تو مامور تغییر خویشتنی

.:: ::.
فلسفه زندگی وموفقیت
ن : Fatemeh ت : یک شنبه 3 مرداد 1395 ز : 11:33 | +

بدنسازي به من آموخت... 

 ايمان به خدا اولين ركن است. فرصت هاي زندگيم محدود هستند مثل تعداد ست هاي هر حركت  

به من آموخت...  

هرچيزي بيش از حد برايم آسيب ميرساند مثل تكرارهاي هر ست  

آموخت كه هيچوقت نميتوان گفت به آخرين نقطه موفقيت رسيده ام مثل وزنه هايي كه ميزنم  

به من آموخت...  

تو زندگيم هر كاري را از مسير خوش حل كنم و به فكر ميانبر نباشم مثل دامنه حركت هر عضله آموخت وقفه زياد ما بين فعاليت ها مانع پيشرفت و نتيجه بهتر است مثل استراحت هاي زياد بين هر ست 

 به من آموخت...  

تمركز.هدف.پشتكار.علم و صبر از بايدهاي يك زندگي موفق و خوب است. ياد گرفته ام هيچ وقت نبايد جا بزنم چون به نقطه اول بر ميگردم. ياد گرفته ام آهسته ولي هميشه گام بردارم يك عاشق باشم و اين است فلسفه زندگي و موفقيت


.:: ::.
24 روش برای بالا بردن اعتماد به نفس
ن : Fatemeh ت : یک شنبه 20 تير 1395 ز : 1:10 | +

 نکته برای بالا بردن اعتماد به‌ نفس

روابط یکی از مهمترین قسمت‌های زندگی ماست و تقویت مهارت‌های اجتماعی یکی از مهمترین چیزهایی است که هر فردی باید یاد بگیرد. بهتر کردن نتایجی که در این زمینه می‌گیرید و به دست آوردن اطمینان بیشتر به مهارت‌های اجتماعیتان اعتمادبه‌نفستان را به طور کلی بالا خواهد برد.

خیلی از این راهکارها فقط به طور موقتی اعتمادبه‌نفس شما را بالا می‌برند اما باز هم باعث می‌شوند کارهایی انجام دهید که قبلاً حتی فکرش را هم نمی‌کردید و با انجام آنها اعتمادی عمیق‌تر نسبت به خودتان در وجودتان ایجاد می‌کنید.

چه چیزی درمورد خودتان هست که دوست دارید بهتر شود؟

بااینکه ممکن است علاقه نداشته باشیم در ملاء عام این مسئله را بپذیریم اما خیلی از ما دوست داریم اعتماد به ‌نفسمان پیشرفت کند.

خوشبختانه نکات و راهکارهای عملی زیادی برای آن وجود دارد که اینجا به 24 مورد آن اشاره می‌کنیم.

سعی نکنید همه این 24 نکته را به طور همزمان به کار ببندید. هر بار چند مورد را انجام دهید تا ببینید کدام‌یک برای شما موثرتر است.

بعضی از آنها نیاز به تمرین بیشتر دارند. و به خاطر داشته باشید که همیشه انتخاب با خودتان است. این خودتان هستید که تصمیم می‌گیرید اعتمادبه‌نفستان رشد کند یا پایین بیاید.

خیلی از این راهکارها فقط به طور موقتی اعتمادبه‌نفس شما را بالا می‌برند اما باز هم باعث می‌شوند کارهایی انجام دهید که قبلاً حتی فکرش را هم نمی‌کردید و با انجام آنها اعتمادی عمیق‌تر نسبت به خودتان در وجودتان ایجاد می‌کنید.

1. از خودتان بپرسید: بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟

ترسیدن از اتفاقاتی که ممکن است بیفتد خیلی راحت است. وقتی واقعاً از خودتان بپرسید بدترین چیزی که ممکن است رخ دهد چیست، تصویری روشن از موقعیت پیدا می‌کنید، کمی از ترستان از بین می‌رود و می‌فهمید که نتایج احتمالی آن به آن اندازه که اول تصور می‌کردید ترسناک نیستند. با اینکار عواقب احتمالی را برای خودتان تعریف می‌کنید و همچنین متوجه می‌شوید که هر اتفاقی که بیفتد می‌توانید آن را مدیریت کرده و از آن سربلند بیرون بیایید.

2. موسیقی نشاط ‌بخش گوش دهید.

قبل از اینکه شب در مهمانی شرکت کنید، یا قبل از یک امتحان یا جلسه مهم، قبل از هر چیزی که ممکن است اعتمادبه‌نفستان را کمی سست کند، می‌توانید از موسیقی بعنوان انگیزه برای تقویت روحیه استفاده کنید.

3. یک چیز جدید امتحان کنید.

وقتی پا را از منطقه آرامشتان بیرون می‌گذارید و چیزی را امتحان می‌کنید که قبلاً نکرده بودید، نه تنها خودتان را وارد یک چالش می‌کنید بلکه محدوده‌های خود و اعتمادتان به توانایی‌های خود را گسترش می‌دهید. با امتحان کردن یک چیز تازه می‌توانید از ترس‌هایتان کم کنید و زندگی با موانع و محدودیت‌های کمتر داشته باشید.

4. برای انجام یک کار جدید نقشه بکشید و بعد آن را دنبال کنید.

این یکی از مهمترین و موثرترین راه‌های ایجاد اعتمادبه‌نفس دائم است. وقتی تصمیم می‌گیرید کاری انجام دهید و از آن عقب نمی‌کشید و آن را پیش می‌برید، خودتان به خودتان ثابت می‌کنید و اینجاست که اعتمادبه‌نفستان بالا می‌رود.

5. از مدیتیشن استفاده کنید.

مدیتیشن راهی عالی برای از بین بردن افکار منفی و دست یافتن به افکار مثبت است.

6. ورزش کنید.

این مورد اثری عمیق بر اعتمادبه‌نفس دارد. ورزش منظم و همیشگی سطح انرژی شما را بالا می‌برد و موادشیمیایی مختلفی تولید می‌کند—مثل تستوسترون و اندورفین—که حالت مثبت‌تری به شما می‌دهد. به نظر می‌رسد ورزش به طور اتوماتیک‌وار اعتمادبه‌نفس افراد را بالا می‌برد و رویکرد شما را نسبت به زندگی تغییر می‌دهد. علاوه بر آن فرم و شکل بهتری به اندام شما می‌دهد که راهی عالی برای بالا بردن اعتمادبه‌نفس است.

7. با یک ترس روبه‌رو شوید.

این مورد اصلاً آسان نیست. اما پاداش خیلی خوبی به همراه دارد. اگر با یک ترس روبه‌رو شوید، اعتمادبه‌نفستان 10 قدم بالاتر می‌رود. و هربار که با یک ترس روبه‌رو می‌شوید آرام ‌آرام متوجه می‌شوید که ضرب ‌المثل قدیمی "از هیچ چیز به اندازه ترس نباید ترسید" فقط یک کلیشه توخالی است.

8. چیزی نو خلق کنید.

همه انسان‌ها خلاق هستند. اما پس کودکی و نوجوانی این مسئله گاهی فراموش می‌شود. کشف دوباره خلاقیت‌هایتان راهی عالی برای بالا بردن اعتمادبه‌نفستان است. خلق یک چیز جدید راهی عالی است اما همیشه هم آسان نیست. اما وقتی کارتان تمام شد نه تنها احساسی عالی نسبت به خودتان پیدا می‌کنید، بلکه بعضی ‌اوقات قسمت‌های جدیدی از خودتان که قبلاً می‌شناختید را دوباره کشف می‌کنید. خلاق بودن راهی عالی برای شناختن خودتان و توانایی‌های پنهانتان است.

9. تا زمانیکه اعتمادبه‌نفس پیدا نکرده‌اید وانمود کنید که دارید.

یک راه برای بیرون آمدن از محدودیت‌هایی که برای خودتان درست کردید این است که یک قدم بیرون از منطقه آرامشتان بگذارید. ممکن است غیرعملی به نظر برسد. انگار فقط به خودتان دروغ می‌گویید اما موضوع همین است. این راهکار کاملاً عملی است. اگر احساس اعتماد نمی‌کنید، حداقل تظاهر کنید و طوری رفتار کنید که انگار به خودتان و توانایی‌هایتان کاملاً مطمئنید و بنابر آن رفتار کنید. خیلی زود می‌بینید که احساس اعتمادبه‌نفس می‌کنید، اعتمادبه‌نفس واقعی.

10. از محیطتان استفاده کنید.

یک راه موثر برای تغییر خودتان این است که محیطتان را برحسب آن کسی که دوست دارید باشید تغییر دهید. اگر می‌خواهید اعتمادبه‌نفس بیشتری داشته باشید، زندگینامه‌های افراد بااعتمادبه‌نفس را مطالعه کنید، موسیقی که گوش می‌دهید را از موسیقی‌های افسرده‌کننده به انرژی‌بخش تغییر دهید و سعی کنید با کسانی رفت‌وآمد کنید که اعتمادبه‌نفس بالایی دارند.

11. از قوه تخیلتان استفاده کنید.

ذهن شما ابزاری بسیار قدرتمند است. وقتی یاد بگیرید چطور از تخیلتان به طریقی مثبت استفاده کنید، می‌توانید با کمک آن اعتمادبه‌نفستان را بالا ببرید. یک راه برای آن تجسم‌سازی است.

تصور کنید که جلسه‌ای مهم پیش رو دارید. پیش خود تجسم کنید که چقدر همه چیز خوب پیش می‌رود—همه چیز را بشنوید و ببینید—و چقدر حس خوبی در آن جلسه دارید. خودتان را در حال لبخند زدن تجسم کنید که اوقات خوشی را می‌گذرانید. نتیجه مثبت و عالی جلسه را در ذهنتان مجسم کنید. بعد تجسم کنید که جلسه با نتیجه دلخواه شما به پایان رسیده است. این روش واقعاً موثر است و قبل از پا نهادن به جلسه روحیه‌ای عالی به شما می‌دهد.

اگر برای اینکه خودتان را بااعتمادبه‌نفس تجسم کنید مشکل دارید، می‌توانید کس دیگری را تقلید کنید. یک فرد بااعتمادبه‌نفس کنار خودتان پیدا کنید—مثلاً یک ورزشکار، هنرپیشه یا حتی یک از آشنایان—و از او تقلید کنید. ببینید چطور راه می‌رود، حرف می‌زند و حرکت می‌کند. بعد رفتارهای او را در تجسم‌سازیتان تقلید کنید.

12. از بدنتان استفاده کنید.

اگر پایتان را مدام عصبی تکان دهید، کم‌کم احساس اضطراب و نگرانی خواهید کرد. اگر ارام‌تر راه بروید، کم‌کم ریلکس‌تر خواهید شد. برای اینکه اعتمادبه‌نفس بیشتری احساس کنید، از بدنتان استفاده کنید. به طریقی مطمئن‌تر راه بروید، بنشینید و بلند شوید. اگر نمی‌دانید چه باید بکنید از نکته بالا کمک بگیرید. از افراد دوروبرتان که اعتمادبه‌نفس خوبی دارند تقلید کنید.

13. ذهنتان را از خاطرات مثبت پُر کنید.

این یک عادت شایع است که قبل از اینکه بخواهید کار مهمی انجام دهید، شکست‌های قبلی و تجربیات بد سابق همه ذهنتان را پر می‌کنند. این عادت را از بین ببرید و سعی کنید برای یک تا دو دقیقه هم که شده همیشه ذهنتان را از خاطرات مثبت، دستاوردهای مهم و تجربیات خوبتان پر کنید. ما معمولاً این کارهای مثبت را فراموش می‌کنیم و روی خاطرات بد و منفی تمرکز می‌کنیم. اما همه چیز به خودتان بستگی دارد. و محصول انتخابتان عاملی است که سطح اعتمادبه‌نفستان را تعیین می‌کند.

14. به آینده فکر کنید.

یک راه عالی برای پیش رو قرار دادن همه چیز و تعیین اینکه اتفاقات روز چطور بر اعتمادبه‌نفس شما تاثیر بگذارد این است که نگاهی به آینده بیندازید. از خودتان بپرسید: آیا این مسئله در 5 سال آینده مسئله مهمی خواهد بود و یاد من خواهد ماند؟ این باعث می‌شود فقط درگیر اتفاقی که افتاده است نشوید. و معمولاً هم پاسخ به این سوال منفی است. با استفاده از این سوال، کنار آمدن با مشکلات روزمره آسان‌تر خواهد شد و می‌فهمید که بیشتر اتفاقات اتفاقاتی آنقدر کوچک هستند که نجای نگرانی ندارند.

15. درک کنید که گذشته مساوی حال نیست.

هر اتفاقی که سال پیش، ماه پیش یا حتی دیروز افتاده به معنی فردا، ماه آینده یا سال آینده نیست. شما آینده‌تان را در زمان حال می‌سازید و می‌توانید با خودتان تصمیم بگیرید که چقدر اجازه دهید اتفاقات گذشته بر آینده شما تاثیر بگذارند.

حتی اگر طی 10 سال گذشته اعتمادبه‌نفس خیلی پایینی داشته‌اید، به این معنی نیست که قرار است همانطور بمانید. می‌توانید تصمیم بگیرید که زندگی و آینده‌تن را تغییر دهید. می‌توانید افکار و خاطرات مربوط به گذشته را دور بریزید و به چیزهای جدیدی فکر کنید.

16. با خودتان مهربان باشید.

ممکن است با خودتان بدرفتاری کنید. درک کنید که هیچ نیازی به این کار نیست. حتی اگر تا امروز هم اینطور رفتار می‌کرده‌اید دیگر وقتش رسیده است که دست از آن بردارید. درعوض با خودتان مهربان باشید. هیچ اشکالی ندارد. بدرفتاری با خودتان هیچ دلیلی ندارد مگراینکه بخواهید خودتان را ناراحت کنید و دشمنانتان را شاد.

یک بخش مهم است مهربان بودن با خودتان این است که نقاط قوتتان را می‌فهمید و آنها را رشد می‌دهید. این کار نه تنها به بهتر شدن مهارت‌هایتان کمک می‌کند بلکه اعتمادبه‌نفستان را هم بالا می‌برد. یک بخش کوچک‌تر اما مهم دیگر این است که تحسین‌های دیگران را بپذیرید. تشکر کردن برای تحسین و تمجید دیگران هیچ اشکالی ندارد. و بعد از هر تحسین حس خوبی به خودتان پیدا کنید.

17. یاد بگیرید که ذهنتان چطور کار می‌کند.

آدمها با هم فرق دارند اما مسئله مهم‌تر این است که نحوه کارکرد ذهن آنها شباهت‌های زیادی با هم دارد. چیزی که برای بقیه خوب عمل کرده ممکن است برای شما هم موثر باشد. وقتی با عملکرد ذهنتان بیشتر آشنا شوید می‌فهمید که در موقعیت‌های مختلف چه واکنشی خواهد داشت. وقتی خودتان را بهتر بشناسید اعتمادبه‌نفستان بالاتر خواهد رفت.

18. مهارت‌های اجتماعیتان را تقویت کنید.

روابط یکی از مهمترین قسمت‌های زندگی ماست و تقویت مهارت‌های اجتماعی یکی از مهمترین چیزهایی است که هر فردی باید یاد بگیرد. بهتر کردن نتایجی که در این زمینه می‌گیرید و به دست آوردن اطمینان بیشتر به مهارت‌های اجتماعیتان اعتمادبه‌نفستان را به طور کلی بالا خواهد برد.

19. به جای اینکه به درون توجه کنید، به بیرون توجه کنید.

وقتی با دیگران رابطه برقرار می‌کنید و گاهی‌اوقات وقتی تنها هستید، بد نیست که توجه ذهنتان را به بیرون دهید تا به درون. مشکل توجه به درون این است که در بسیاری از موقعیت‌ها باعث می‌شود به ظاهرتان، اینکه چه گفته‌اید و دیگران چه گفته‌اند فکر کنید. تمرکز به بیرون درکنار اینکه به بالا بردن اعتمادبه‌نفستان کمک می‌کند، راهی عالی برای تقویت مهارت‌های مردمی و اجتماعیتان هم هست.

20. اطرافیانتان را از افراد مثبت‌اندیش انتخاب کنید.

افرادیکه با آنها نشست و برخاست می‌کنید می‌توانند موجب شادی یا ناراحتی شما شوند. ازآنجا که ما زمان زیادی را با مردم سپری می‌کنیم، خیلی مهم است که کنار افراد مثبت—یا حداقل به طرزی منطقی خنثی-- باشیم. بودن یک یا دو نفر منفی‌باف می‌تواند تاثیر شگرفی بر شما بگذارد و روز به روز روحیه‌تان را خراب‌تر کند.

21. اطلاعات، تاثیرات و احساسات مثبت جذب کنید.

بیشتر اخبار و حوادث جامعه تصویری منفی از دنیا و خودتان به شما می‌دهد. اطلاعاتی که دوروبرتان است هم درست مثل افراد دوروبرتان می‌توانند تاثیر شگرفی بر شما داشته باشند. خودتان انتخاب کنید که دوست داری چه ببینید، بشنوید و بخوانید. فقط چیزهایی را انتخاب کنید که برایتان فایده‌بخش باشند.

22. مثبت بیندیشید.

اینکه سعی کنید دنیا و زندگیتان را از دریچه‌ای مثبت نگاه کنید کمی سخت است و زمان می‌برد. مخصوصاً اگر سالهای زیادی را با تفکر منفی زندگی کرده باشید.

23. خودتان را با خودتان مقایسه کنید، نه با دیگران.

این درد نالازم زیادی را از زندگیتان بیرون می‌کند. مسئله اینحاست که اگر از یک نفر بگذرید، کس دیگری را می‌بینید که از شما موفق‌تر باشد. و حس برنده بودن موقتیتان دوباره به احساس ترس و اضطراب تبدیل خواهد شد. پس سعی کنید فقط روی خودتان تمرکز کنید، نه آدم‌های دور و برتان و مهم نباشد که دیگران تا چه اندازه موفق هستند. خودتان را با خودتان مقایسه کنید. پیشرفت کنید و رشد خودتان را بررسی کنید و خواهید دید که شادتر، موفق‌تر و بااعتمادبه‌نفس‌تر زندگی خواهید کرد.

24. شکست را دوباره تعریف کنید.

اینکه چطور به شکست نگاه کنید تعیین می‌کند که قبل یا بعد از هر شکست چه اندازه اعتمادبه‌نفستان پایین بیاید. تعریفی از شکست که با آن بزرگ شده‌ایم ممکن است بهترین معنای آن نباشد. اگر به موفق‌ترین آدم‌ها نگاهی بیندازید خیلی زود متوجه می‌شوید که واکنش متفاوتی به شکست دارند که با واکنش آدم‌های عادی فرق می‌کند.

آنها شکست یا طردشدگی را آنقدرها جدی نمی‌گیرند. آنها می‌دانند که اگر شکست بخورند آخر زندگی نیست. برعکس سعی می‌کنند وقتی به هر شکست نگاه می‌کنند قسمت‌های خوب آن را ببینند: اینکه طور می‌توانند از آن درس بگیرند تا برای دفعه بعدی بهتر شوند.

آنها می‌دانند که اگر اولین تلاش کاریشان با شکست مواجه شود برای مدتی احساس خیلی بدی دارد اما در طولانی‌مدت هیچ اشکالی متوجه آنها نیست. آنها از آن درس می‌گیرند و دوباره امتحان می‌کنند. اگر کسی آنها را طرد کند آیا دست برمی‌دارند؟ مطمئناً نه. آنها می‌دانند که هفته بعد یا هفته بعد از آن ممکن است کس دیگری را پیدا کنند که باز برای آنها جذاب باشد.

آنها می‌دانند که آدم‌های خوب زیادی هستند. فرصت‌های شغلی خوب زیادی وجود دارد. اما این را هم یاد گرفته‌اند که برای موفق شدن در هر چیزی باید حداقل 5، 10 یا 20 مرتبه شکست بخورید.

شما روی مهارت‌هایتان کار کرده‌اید تا آنها را تقویت کنید. به شکست یا طردشدن بعنوان چیزی منفی که اگر اتفاق بیفتد زندگیتان تمام خواهد شد نگاه نکنید. شکست را دوباره در ذهنتان تعریف کنید و تاثیر احساسی منفی آن را کمتر کنید. به شکست بعنوان بازخورد روی نقطه‌ای از شما که نیاز به تقویت شدن دارد نگاه کنید. به توصیه‌ای که شکست برایتان دارد گوش دهید و مطمئن باشید که پیشرفت می‌کنید. و با تعریف کرن دوباره شکست برای خودتان دیگر سطح اعتمادبه‌نفستان هربار که شکست می‌خورید افت نمی‌کند.

منبع: سایت مردمان

.:: ::.
سلام دوباره
ن : Fatemeh ت : شنبه 19 تير 1395 ز : 22:58 | +

سلام یه مدتی بود نبودم بخاطر امتحانات و کارایی که برام پیش اومد اصلا وقت نکردم به وبلاگم سربزنم وحالا اومدم تا حسابی یه دستی به سر وروی وبلاگم بکشم خوشحال میشم با نظراتتون راهنماییم کنید تا وبلاگم بهتر شه مرسی لبخند


.:: ::.

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به کلید طلایی موفقیت مي باشد.